عشق آسمانی من و عزیزتر ازجانم                                                                                      عشق آسمانی من و عزیزتر ازجانم ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
ثمره ي عشقمون،ريحانهثمره ي عشقمون،ريحانه، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

❣نی ﻧﯽ ﺧﻮﺩﻡ❣

اربعین...

اومد بالای سر قبر برادر، حسین جان ! یادته می خواستم زیارت جدم برم همه ی اهل خانواده دور من جمع می شدید عباسمون دور و برم بود، جلوجلو عباس (علیه السّلام) می رفت، تو و داداشم حسن دور و برم، بابام علی جلو، چراغ را کم می کردید، مبادا چشم کسی به من بیفته، اما کجا بودی، چهل منزل نامحرم ... . شکسته بال و سیاه و کبود برگشتم من از محله ی قوم یهود برگشتم از آن دیار که زن های شام خندیدند ...   اومد بالا سر قبر ابا عبدالله (زبانحال) حسین (علیه السّلام) جان ! یادته نیمه ی شب بابام سر به دیوار کوبید، گفت دستم به بازوی ورم کرده رسید ...  داداش دست از خاک در آر، یه جای سالم تو تنم نمونده، بدن من هم مثل مادر کبود شده ... . شروع...
27 آذر 1392

امام خوبی ها....

 سلام.... سلام آقای مهربانی ها....زبانم بند آمده...چه بگویم؟ منم همان گدای کویت یا ثامن الحجج... باشد قرارمان درحرمت روضه ارباب حسین(ع)....... آمدم ای شاه ، پناهم بده خط امانی ز گناهم بده ای حَرمَت ملجأ در ماندگان دور مران از در و ، راهم بده... فردا راهی بهشت الرضا(ع) هستم دوستانم.....     ...
18 آذر 1392

از خیمه همه اهل حرم را بردند....

از خیمه همه اهل حرم را بردند از پیش نگاهم جگرم را بردند بستند تمام یاسها را به طناب در بند اسارت پسرم را بردند وقتی که بریدند سرم را ز قفا انگشتر و خود و سِپرم را بردند تا مادر خسته‌ام عزادار شود پیراهن دست مادرم را بردند آن نیزه‌ سوارها که می‌خندیدند بر شانه‌ی خویشتن سرم را بردند دیدند کسی نیست مرا یار شود با تیر، توانِ پیکرم را بردند در پیش نگاه مادری غمدیده گهواره‌ی طفل پرپرم را بردند در خاک نهادم بدنش را اما قنداقِ علیِ اصغرم را بردند کردند تمام خیمه‌ها را غارت حتّی سر طفل مضطرم را بردند بر نیزه نشسته بودم و می‌دیدم با پای برهن...
7 آذر 1392
1